(ارمی)

خدای من این چی پوشیده!!یه زیرپرهنی سفید و شلوارک کوتاه قرمز پ ن پ توقع داشتی با کت و شلوار بخوابه خب رفتم نزدیکش تا بیدارش کنم

-ایجی.......هوی........ایجی پاشو....میزنم تو شکمت هااااا......

یکم هلش دادم که دستشو بالا اورد و من کشید و پیشش خوابوند بدون اینکه چشماشو باز کنه

-ایج...ایجی

چشماشو باز کرد داشت با تعجب به من نگاه میکرد که یهویی یه خنده ی خبیثانه ای به من زد میخواستبیاد جلو که زود پا شدم

-هی هی ایجی زود پاشو چون وقت نداریم

زد حال

ایجی:ها.......باشه

خب ایجی هم حاضر شد من که مجهز بودم بعداز صبحونه خوردن راه افتادیم سمت مدرسه وقتی رسیدیم مدرسه رفتیم پیش بچه ها

-سلام دخی ها

یهویی مرلیا اومد و یه پسر هم باهاش بود

ترسا:شیرایشی

شیرایشی:سلام ترسا

مرلیا:تو از کجا میشناسیش کورانوسکه؟؟؟

شیرایشی:اووووو یه قصه داره

-حالا واسه چی اوردیش!!!

مرلیا:خونواده توی امریکا هستن به نظرت من برادرمو تنها بزارم خونه

رویا:نه خوب

سایو با ریوما اومد و ریوگا هم همراهش

-ریوگا!!!هم میاد سایو

سایو:بله 

مرلیا:اتفاقا کار خیلی درستی کردی که اوردیش

ریوگا:اها سلام مرلیا

مرلیا:علیک السلام

تزوکا و رایا و بقیه هم اومدن اتوبوس هم اومد ما هم سوار شدیم و راه افتادیم

توی اتوبوس حوصلم بدجور کپک زده 

مرلیا:کسی اهنگ نمیخونه؟؟

کاملیا:من صدام اونقدر خوب نیست

-من میخونم

فاطی:خب بخون ولی صدات رو مخ نباشه ها؟؟

-نه نیست خیالت تخت

ایجی:راستش صدای ارمی خیلی خوبه

-مرسی نظر لطفتونه

رایا:د بخون دیگه اه

کایدو:سسسسسسسسس

مومو:بازم نیشتو باز کردی افعی جون

کایدو:خفه شو

مومو:خیلی.......

میخواست حرف بزنه که کاملیا دستاشو جلوی دهن مومو گذاشت

ساو:بخون دیه

-اهم اهم صدامو دارید

بیا واسه تو قصه بگم از این دل شکسته بگم

بزار بدونی چی کشیدم بزار بگم از اون غریبه ای که با تو دیدم

بزار بدونی حال منو نباشی بیخیال منو

بزار بدونی خیسه چشام بزار بگم از این همه دیوونگی چی میخوام

چی میخوام

نه دلیلی داشتی نه حرفی نه اشکی

منو داغون کردی رفتی دنبال کی

میخوام امشب با این قصه یادم باشی

یه نفر از دنیا سیره تو دنیا چی

به اطرافم نگاه کردم جو ساکت بود سایو سرشو روی شونه های فوجی گذاشته بود و به یک نقطه خیره شده بود 

-ها چی شد رفتین تو فاز غمی

ترسا:با این اهنگ خوندنت

فاطی:یکی شاد بخون

ایجی:من میخونم

-خب بخونید

ایجی:

تکون بده....اووو.......تکون بده........اووو.....بدنو تکون بده......اووو....تکون بده

تکون بده بگو بهم تنگ شده واسم بگو دلت 

کسی اومد جلو گو بره هنرتو به من نشون بده 

همه ی پسرا تو کفتن تو نخ دامن و پیرهنتن 

منم که دنبال جیگرتم تو دلم مونده اینو بگم

تکون بده......اووو......تکون بده......اووو.....بدنو تکون بده....اووو ......تکون بده

هی دنبالم بیا ناز نکن بیا

تو دل برو دیوونه دیوونه تم

هی دنبالم بیا دورشو از اینا

تو دل برو میدونی دیوونه تم

تکون بده.....اووو.......تکون بده......اووو.....

-عالیه ایجی واقعا مارو تکون داد

ایجی:مرسی عزیزم

ساو:اینویی داری چیکار میکنی؟؟

دارم به منظره نگاه میکنم

ترسا:شیرایشی با کی داری حرف میزنی ؟؟

شیرایشی:هیچکی!!

ترسا:دروغ نگو

که یهویی یه سوسک میپره رو سر کایدو

ترسا:شیرایشییییییییی

شیرایشی:اوپس

ساو هم کفششو در اورد که سوسکه رو بزنه که سوسک پرید و زد تو سر کایدو بدبخته هم پخش زمین :-* :-) م...شد 

ساو:حالت خوبه دادا

کایدو:.......

-حالا سوسک کجاس

فاطی:بچه ها حس میکنم یه چیزی رو گردنمه ......اااااااااااا(جیغ)سوسک رو گردنمه 

ریوگا اومد کمکش کنه که دوتاشون افتادن زمین

ترسا:اخه کی با خودش سوسک میاره کوری میکشمت

شیرایشی:بازم اوپس

رویا:من به عقلش شک دارم

-بچه ها سوسک رو سر رایا هس

رایا از خواب بیدار شد

رایا:چی شده

همه:........

رایا:ها!!

به بالای سرش نگاه کرد

..................ادامه دارد...................

برچسب ها: عشق،یعنی،قسمت،ششم ,