عشق یعنی....... قسمت 13 (قسمت پایانی)بخش1
عشق یعنی....... قسمت 13 (قسمت پایانی)بخش1


از صبح تا شب فقط داشتیم میگفتیم و میخندیدیم 

-راستی چی شد اومدین ژاپن

تونی:پدر بهت نگفت

-چیرو بگه

یهویی گوشی ایجی زنگ خورد

ایجی:الو.....لیندا جونم خودتی.....چی.....با ارمی کار داری.....خب بابشه ارمی گوشی رو بگیر 

-ام الو

لیندا:سلام عزیزم خوبی

-اره من خوبم

لیندا:فردا تو عمارت پدرت بیا چون قرار جشن بگیریم

-شما کی برگشتین

لیندا:دیشب راستی به دوستات هم بگو بیان خداحافظ

گوشی رقطع کرد

ایجی:چه کار داشت

-فردا قراره جشن بگیرن ما هم باید بریم

 

 

 

 

ایجی:یوهو

-ایجی بریم خونه

تونی:میری عمارت پدر

-نه بابا

یوسکه:پس کجا میری

-خونه ی ایجی

کانتو:چرا؟؟؟؟؟؟؟

-چون لیندا خانوم خواهر ایشونه و پدر منو مجبور کرده برم خونه ی ایجی زندگی کنم

لایتو:اخ پدر

-خب دیگه ما میریم

منو ایجی رفتیم خونه

-ایجی به پسرا زنگ بزن بگو فردا بیاین جشن

ایجی:باشه

ایجی هم به پسرا زنگ زد منم دخترا

(فردا صبح)

از خواب پا شدم دست صورتمو شستم و رفتم سمت کمد لباس دوست نداشتم برم ولی مجبور بودم 

یهویی دخترا اومدن تو اتاقم

-چه زود اومدیم

ترسا:اره اومدیم اینجا که هممون با هم اماده بشیم

رویا:چی میپوشی ارمی

-این خوبه

یه لباس برداشتم که سیاه بود اما خیلی قشنگ بود

رایا:رفتی عزاداری یا جشن

کاملیا:بابا سیاه چیه یه رنگ قشنگ انتخاب کن

ساو:صورتی ،ابی،قرمز،اینطور چیژزا انتخاب کن 

-واااااااااای

دیگه مجبور شدم یه لباس رنگ روشن انتخاب کنم

-خب این چی

رنگ لباسی که اتنتخاب کردم صورتی بود

ساو:عالیه

سایو:اره این بهتره

مرلیا:خب دیگه اماده شیم دخترا 

هممون لباس هامون رو پوشیدم موهامون رو درست کردیم واااااااای پسر کش شدیم خیلی زیبا شدیم

رایا:بریم دیگه

مرلیا:بریم

سوار ماشین رایا شدیم و رفتیم

-خب بیاین بریم داخل

سایو:بریم دیگه

وقتی رفتیم داخل همه ی پسرا اونجا وایستادن با تعجب ما رو تماشا میکردن منو دخترا رفتیم روی مبل ها نشستیم که یهویی اهنگ گزاشتن اهنگش بپربپر نبود مال رقص تانگو بود یهویی همه ی پسرا اومدن سمتمون

مرلیا:ریلکس ریلکس باشین

کاملیا:باش

ریوما:افتخار میدن

رویا:امممم باشه

اینا هم رفتن برقصن اووو دوتاشون قشنگ رقص تانگو رو بلندن

ریوگا:افتخار میدین خانوم زیبا شدین

مرلیا:پس زشت بودم

ریوگا:نه منظورم اینطور نبود شما که همیشه خوشکلین

مرلیا:اوهوم خب بله

اینا هم رفتن اخرش هم همینطوری به ترتیب پسرا میومدن و از دخترا درخاصت رقص میکردن 

ایجی:افتخار میدین

-چی؟؟جان!!!ها؟؟؟اممم بله

منو ایجی داشتیم میرقصیدیم اخه من رقص تانگوم خوب نی هرسری داشتم پای ایجی رو له میکردم......... اوف بالخره رقص تموم شد من رفتم روی مبل نشستم 

-ویییییی چقدر خسته کننده بود

ایجی:باهات کار واجبی دارم 

دستمو گرفت و منو برد سمت باغ 

-خب چیکار داری؟؟؟؟

روی یکی از نیمکت ها نشستیم 

ایجی:تو چقدر منو دوس داری

-امممم اخه چیدونم

ایجی:مسخره بازی درنیار راستشو بگو

-اوخ خیلی زیاد

ایجی:خب اگه یه درخواستی ازت بکنم قبول میکنی

-خب چی هست 

یهویی یه زانو زد و یه حلقه از جیبش دراورد

ایجی:بامن ازدواج میکنی

-ها...من....یعنی...آ.......آره

ایجی اومد منو بقل کرد و بعد بوووووووووووووق ......سانسور........نفهمیدی هم به من چه

(رایا)

توی بالکن با تزوکا نشسته بودم

تزوکا:این اسمون بزرگ رو میبینی

-اره

تزوکا:من به اندازه ی این اسمون تورو دوست دارم

یکم خجالت زده شدم 

-م...منم همینطور

که یعویی بووووووووووووق

وییی بهتره نریم سمت بقیه همه بووووووق داشتن ویییییییی

(۴سال بعد)

(ارمی)

-لایت مامانی لباستو پوشیدی؟؟؟

لایت:اره 

ایجی:اماده شدین؟؟؟

لایت:اره بابا

ایجی:بابایی فدات شه عزیزم خب دیگه بریم

سوار ماشین شدیم و رفتیم

(مرلیا)

ریوگا:چه ناز شدی مرلی

-به نظرت با این شکم خوشکل شدم

ریوگا:هردوتون عشق های من هستید

-باشه بریم

(فاطی)

اتوبه:ساعتم رو ندیدی فاطی

-تو کمدت گزاشتم

اتوبه:اها ...خب دیگه بریم عشقم

-بله

(ساو)

-ساداهارو بیا فوتو رو بلند کن من کوتو دستمه

اینویی:باشه

کوتو و فوتو دختر دوقلو بودن

اینویی:بریم

-بله

(سایو)

-بدش دست من

فوجی:هایدی خوابیده بزارش دست من

-شاید خسته بشی

فوجی:نگران نباش خب دیگه بریم

(کاملیا)

مومو:کاملیا ،لیزا اماده شدین

لیزا:بله بابایی

مومو:جون بابایی

-تاکشی بریم دیگه

مومو:بریم

(ترسا)

الان بچه ها میان منو کوری تازه دیروز از ماه عسل برگشتیم 

شیرایشی:بچه ها رسیدن 

-اومدم

تا اخر شب با بچه ها میگفتیم و میخندیدیم

عشق یعنی وقتی که دست تو می گیرم                             مطمئن باشم که از خوشی میمیرم

عشق یعنی وقتی که بی قرارت میشم                               مطمئن باشم که تو میمونی پیشم

عشق یعنی وقتی که دست تو میگرم                                مطمئن باشم که از خوشی میمیرم

عشق یعنی وقتی که بی قرارت میشم                                مطنئن باشم که تو میمونی پیشم

از صمیم قلبم

با همه احساسم 

پای تو موندم تا خودمو بشناسم

وقت دیدار تو زیر ماهه

باتو تا خوشبختی راهمون کوتاهه

عشق یعنی وقتی که دست تو میگرم                            مطمئن باشم که از خوشی میمیرم

عشق یعنی وقتی که بی قرارت میشم                           مطمئن باشم که تو میمونی پیشم

                                                 

                                 پایان


برچسب ها: عشق , یعنی , قسمت , پایانی ,
[ جمعه 1 آبان 1394 ] [ 17:31 ] [ armi kikumaru ] [ بازدید : 882 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
آدمیسا 17:14 - 1394/11/5/armita0mukami
عجبببببب رماااانننییییییآهنگ آخرش عالی بود
پاسخ:مرررررررررررررررررررررررسی عزیزم خیلی ممنووووووووووووووووونم

آدمیسا 17:12 - 1394/11/5/armita0mukami
عجبببببب رماااانننیییییی
پاسخ:مرررررررررررررررررررسی عزیزم

زهرا 13:27 - 1394/8/3/7
خیلی عاشقانه بود همه بچه دار شدن همش اشک شوقه
پاسخ:مرسی عزیزم ممنون از نظرتون

ساو 10:51 - 1394/8/2/6
خیلی عالییییییی بود
پاسخ:میسی عزیزم

رویا 22:34 - 1394/8/1/5
عالی بود
ولی اید یک قسمت دیگه هم بنویسی که منم باشم
به من چه من رمان میخوام
پاسخ:اوووووف باشه الان یه قسمتی مینوسم که تو ماه عسل چیکار کردین

فاطمه اایچیزن 20:57 - 1394/8/1/5
وایی خدا نگو که من...هیی بچه دار شدیم رفت اخه من بچه می خوام چیکار یکی باید حواسش به من باشه مامانم که میگه تنهایی کل مدرسه رو حریفم حالا نی دونم ریوگا رو هم حریفم یا نه؟
پاسخ:اره دیگه باید بچه دار شی خخخخخخخخخ فک کنم اره

Tresa 20:19 - 1394/8/1/5

عاااااااااالی
پاسخ:مرررررررررررسی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
سرنوشت تلخ 6 (1394/11/25 )
برای ریواس (1394/10/18 )
قدرت هاتون (1394/10/01 )
سرنوشت تلخ 5 (1394/09/12 )
سرنوشت تلخ 4 (1394/09/06 )
جواب بدین (1394/08/28 )
سرنوشت تلخ 3 (1394/08/28 )
سرنوشت تلخ 2 (1394/08/22 )
سرنوشت تلخ 1 (1394/08/18 )
خبرررررررر (1394/08/06 )